رویاهای بلوری
وفا نکردی وکردم،جفا ندیدی و دیدم شکستی ونشکستم،بريدى و نبريدم اگرزخلق،ملامت وگرز کرده،ندامت کشیدم از تو کشیدم،شنیدم از تو شنیدم کی ام؟ شکوفه ی اشکی که در هوای تو هر شب زچشم ناله شکفتم ، به روی شکوه دویدم مرا نصیب غم آمد ، به شادی همه عالم چرا که از همه عالم ،محبت تو گزیدم چو شمع خنده نکردی مگر به روز سیاهم چو بخت جلوه نکردی مگر ز موی سپیدم به جز وفا و عنایت ، نماند در همه عالم ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم نبود از تو گریزی،چنين که بار غم دل زدست شکوه گرفتم،به دوش ناله کشیدم جوانی ام به سمند شتاب می شدو از پی چو گرد در قدم او ،دویدم و نرسیدم به روی بخت زدیده ،زچهر عمر به گردون گهی چو اشک نشستم ،گهی چو رنگ پریدم وفا نکردی و کردم ،به سر نبردی و بردم ثبات عهد مـــــــــرا دیدی ای فروغ امیــــــــــــدم
نظرات شما عزیزان: نظرات شما عزیزان: 20 مهر 1389برچسب:, :: 9:0 بعد از ظهر :: نويسنده : شیرین بلیادی
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |